حرف های سپید

دلنوشته های مادرانه برای پری رویاهام

حرف های سپید

دلنوشته های مادرانه برای پری رویاهام

روزمرگی هام1

بعد یه هفته تو خونه موندن دیشب با همسری و دوستان رفتیم تو دل کوه و جنگل 

یه جایی از شهرمون منطقه تفریحی توریستی داره که تاریخیه و خیلی قشنگه دیشب رفتیم اونجا و کلی خوش گذشت

خداروشکر تو این جمع دوستان حرفی از بچه زده نمیشه  که حالمو بگیره 

این ماهم پری خانوم اومدن و منم نسخه ماهک خانومو شروع کردم 

هرچی خیره

امشبم خونه خواهرم افطاری دعوت بودیم 

فردا شب من افطاری خانواده رو دعوت دارم اما خیلی حالم خوب نیست نمیدونم میتونم از پسش بر بیام یا نه

پری داره خیلی اذیتم میکنه درد وحشتناکی دارم 

هنوز تصمیم نگرفتم واسه مهمونی افطار فرداشب چی درست کنم


روزمرگی هام

روزهای زندگی من پر از تکراره...هر روز تکرار دیروز


اتفاق تازه ای تو زندگی برام رقم نمیخوره و من همیشه تو کلبه ی پر از سکوت و تنهایی نشسته ام و روزگار میگذرونم


زندگیم انگار ایستاده،نه حرکتی،نه هدفی،نه پیشرفتی

ساکنِ ساکنه زندگیم ...سکونِ مطلق


این روزها تنها سرگرمیم شده چت با دوستانی از جنس خودم که با دردی مشترک جمع شدیم تا به همدیگه امید بدیم که در این راه تنها نیستیم.دوستانی که با غمت غمگینن و با شادیت شاد ....ومن تنها دلخوشیم تو این روزا صدای زنگ پیام های این عزیزانه که با هر صدای پیام لبخندی بر لبم می نشونه و چیزی در درونم میگه که تنها نیستم

 خدایا هرکجا که هستن عاقبت بخیرشون کن تنشون سلامت و دلشون شاد باشه... آمین

..............................................................................

دکتر رفتنم بازم کنسل شد.سه شنبه وقت دکتر داشتم اما نتونستم برم پاهام یارای رفتن تو این مسیرو نداشت 

تصمیم گرفتم اگه این ماه پری شدم نسخه ی ماهکو شروع کنم

اما هنوز نگرانم...ترسی تو وجودمه که اصلا نمیدونم چطور باید توصیفش کنم

همش یه حسی بهم میگه نکنه دیگه نشه،یا اگه بشه نکنه بازم زبونم لال مثل قبل پروانه تو وجودم پیله شو رها کنه و پر بکشه

...............................................................................

خدایا کمکم کن

می بینی خداجون بازم رسیدم به خودت 

تویی که دردمو میدونی

تویی که از دلم باخبری

کمکم کن

خداجون میدونم لیاقت معجزتو نداشتم هدیه ای که تو روز تولدم بهم داده بودی رو نتونستم ازش مراقبت کنم اما خدا جون بازم ازت میخوام کمکم کنی



خیال زیبای تو

این روزها پرم از حرف 

حرف هایی از جنس درد و نگرانی

این روزها همش چشمام پی تو میگرده

این روزها آغوشم خالیه از تو

اگر نمیرفتی اکنون آغوشم پر از تو بود 

پر از لبخند تو پر از زیبایی تو 

اگر نمیرفتی امروز بیست و یک روز میشد که دنیای دو نفره ما رو به یه خونواده زیبا بدل میکردی

این روزها همش آغوشم به دنبال تو میگرده 

الان بیست و یک روزه با خیال تو سر میکنم

تو خیالم برات لالایی میخونم تو خیالم نازت میکنم و قربون صدقه چشای خوشکلت میرم

تو خیالم حتی پوشکت و لباستم عوض میکنم

میدونی حتی تو خیالمم حمومت میکنم وااای چه حالی میده وقتی اون تن نرمتو نوازش کردن

خیالتم قشنگه اما کاش واقعی بودی  همینجا کنار ما  و در آغوش ما 

کودکم کاش نمیرفتی

کاش میتونستم برات اسمی بذارم  

حتی تو خیالمم نمیدونم دارم با دختر یکی یه دونه ام حرف میزنم یا پسر قند عسلم


خدایا میدونم کودکم جاش امنه اما کاش الان تو آغوشم بود

کاش میدونستم که چرا پر کشید

کاش میشد که منم مادر بشم 


این راه تکراری رفتنش برام خیلی سخته  کمکم کن

شروعی دوباره

"به نام خدایی که همین نزدیکیست"



باز هم من و یک دنیا حرف نگفته

باز هم من و دیوار وبلاگی که قرار است این بار پر شود از حرف های سپید

حرف هایی از جنس امید ،صبر، تلاش و جنگیدن

تلاش برای رسیدن

جنگیدن برای شکست دادن

شکست دادنِ نا امیدی

دوباره می نویسم از حرف هایی که نمیشود گفت 

می نویسم برای خودم و دلم و پری رویاهام

به امید در آغوش کشیدنش



وبلاگ قبلیم:nafasam-bia.blogfa.com